معشوقه من میگویی که تنها یی
اما نه تو تنها نیستی
زیراچنان مراباخود درآمیخته یی که از توجدانمیتوان بود
یا زیست .
یاوقتیکه توخود یکی نیستی
من نیز یکی نمیتوانم بود
زیرا توچنان در خانه هستی من جاگرفته یی شبیه که جایی برای خودم باقی نیست
من دیگرخود نیستم بلکه تو ام
اگر میخواهی ازمن جداشوی یااز هم جداشویم
لطفآ مرا به من باز گردان و خودت را ازمن برگیر
اما با هوش باش من چنان با تودرآمیخته ام که اگربخواهی مرا به من پس بدهی
تو نیز با من خواهی آمد ای سفرکرده من دوریت را چکنم ای توشوق وشورمن قرار من
ای تو جان من مینای من خدای من ای تو آن باده که مستی منی
ای توآن جمله که هستی منی دوریت را چکنم
دوریت راچکنم ای سفرکرده من دوریت را چکنم دوریت را جکنم...
دوستتدارمممممممممممممممممممم...